سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چی می گی؟! جون تو!

یک شعر احساسی جمعه 87/11/25 ساعت 6:45 عصر

نبودی من برایت گریه کردم
برای غصه هایت گریه کردم
من امشب بغض تلخم را شکستم
نشستم بی نهایت گریه کردم
چو در پسکوچه های چشمم امشب
ندیدم رد پایت گریه کردم
تو کوهم بودی و هستی کجایی
که من برشانه هایت گریه کردم
بگو ای آسمان با او که امشب
به یادش پا به پایت گریه کردم
چو بودی گریه میکردی به حالم
نبودی من به جایت گریه کردم

نبودی من برایت گریه کردم
برای غصه هایت گریه کردم
من امشب بغض تلخم را شکستم
نشستم بی نهایت گریه کردم
چو در پسکوچه های چشمم امشب
ندیدم رد پایت گریه کردم
تو کوهم بودی و هستی کجایی
که من برشانه هایت گریه کردم
بگو ای آسمان با او که امشب
به یادش پا به پایت گریه کردم
چو بودی گریه میکردی به حالم
نبودی من به جایت گریه کردم



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط:


    خانه
    مدیریت
    پست الکترونیک
    شناسنامه
     RSS 
     Atom 



    :: کل بازدیدها ::
    11224


    :: بازدیدهای امروز ::
    2


    :: بازدیدهای دیروز ::
    10



    :: درباره من ::

    چی می گی؟!   جون تو!


    به نام او که هرچه داریم ازوست اشک غم، افسرده دارد ما را همی موج،پرچین می کند رخسار دریا راهمی

    :: لینک به وبلاگ ::

    چی می گی؟!   جون تو!


    :: آرشیو ::

    زمستان 1387


    :: خبرنامه ::

     

    :: وضعیت من در یاهو::

    یــــاهـو

    22